حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

سی آبان

 حسنی جونی من سلام این پست را میذارم برای اونی که خیلی برام عزیزه وامروزیازده سالش تموم میشه یه گل پسری که به یادعلی من وبا خواست خدا اتفاقی به زندگیم اومد وازاون روز انگاردررحمت به روی من بازشداولین نمونه اش اینکه خیلی طول نکشیدکه خداتورا بهم دادوحالا فاصله روزهای تولدهاتون نه روزه ازخداوند بزرگ می خوام که همیشه سالم وصالح زیرسایه مادرخوبش سربلندوسرافرازباشه وخدا پدرش را قرین رحمت کنه مطمئنم او این پست را نمی خونه ولی نوشتم که هم من بدونم هم تو که فراموشمان نشه که سی آبان تولدشه   ...
30 آبان 1390

خانوم دکتر

  دختردسته گلم سلام فردا عید سعیدقربان هست این عید برتو ودوستامون وهمه مسلمانان جهان مبارک باشه چهارشنبه که ازسرکاراومدم دیدم سرما خوردی وآب فراوان ازچشم وبینیت سرازیره توهم حسابی کلافه شده بودی وبا لحن معصومانه ای گفتی "من میریشم(مریضم) شبت(شربت) بخولم(بخورم) خوب شم" ازطرفی چنان با اندوه فراوان این حرف را زدی که دلم برات کباب شدازطرفی هم تعجب کردم که این کلمه های قلنبه سلنبه را ازکجا یادگرفتی تو همین حال وهوا بودم که رفتی وکتاب حکیم ودخترپادشاه را آرودی ودرحالیکه کتابت را ورق می زدی برام تعریف کردی که "بیبین نی نی میریشه شبت خولده خوب شده " تازه من فهمیدم که ازچه طریق اطلاعاتت زیاد شده با اینکه ازشربت خیلی بدت ...
15 آبان 1390

بیست وسه ماهگی حسنی خانوم

حسني گلم سلام اول ازهمه معذرت می خوام این پستت به تاخیر افتادچون اینترنت محل کارم خراب بود وهرشب هم توی خونه می خواستم بیام نت نشرایط فراهم نمیشد ازطرفی این چندروز به دلیل محبتهای خیلی نزدیک ستایش کوچولوی سرما خورده تو هم مریض بودی ومن دیگه اصلا نتونستم بیام تا اینکه امشب کمی حالت بهتر شده وتورا با کتابهات مشغول کردم واومدم این پست را کامل کنم البته قبلا متنش را درست درروزنهم آبان ماه نوشته بودم به همین دلیل همون متن را بدون تغییر می آرم امروز نهم آبان ماه هست وتو ماهگي را هم تموم كردي ديگه بزرگ شدي وخانومي شدي   خيلي شيرين شدي و يه دستگاه كپي آخرين مدل يا بعبارتي مثل طوطي شدي هركي هرحرفي ميزني يا هرحركت...
13 آبان 1390
1